English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 244 (7682 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
origin U نقطه شروع
origins U نقطه شروع
initial point U نقطه شروع
terminus a que U نقطه شروع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
offset U مبدا نقطه شروع مسابقه
offsetting U مبدا نقطه شروع مسابقه
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
recycle U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycling U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
threshholds U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
thresholds U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
entry U نقطه شروع پرش یا چرخش
hole U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holed U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holes U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holing U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
origin U نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
origins U نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
end U انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ended U انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ends U انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
fairway U قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف
fairways U قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف
approach end U نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
beginning of tape marker U علامتی که نقطه شروع ضبط اطلاعات را بر روی نوارنشان میدهد
center face off spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center ice spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
departure end U نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
firing area U نقطه شروع انفجار مین میدان تیر
head spot U نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
initial point U نقطه شروع عملیات
jumping off place U شروع بکاری نقطه عزیمت
landing threshold U نقطه شروع عملیات اب خاکی
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
tee shot U ضربه از نقطه شروع بازی گلف
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
trailhead U نقطه شروع مسیر
get down to <idiom> U رسیدن به نقطه شروع
Other Matches
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
start off U شروع کردن شروع شدن
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
initiation U شروع کار شروع
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
speckle U نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot U طرح نقطه نقطه خال خال
kick-off <idiom> U شروع
inception U شروع
onset U شروع
opening U شروع
openings U شروع
open fire U شروع
right of begin U حق شروع
beginnings U شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
kick off U شروع
inchoation U شروع
beginning U شروع
get-go <idiom> U شروع
incipience or ency U شروع
zeroes U محل شروع
zeros U محل شروع
germinating U شروع به رشدکردن
germinates U شروع به رشدکردن
embarks U شروع کردن
initialled U نقط ه شروع
initialing U نقط ه شروع
initialed U نقط ه شروع
to strike into U شروع کردن
initial U نقط ه شروع
embark U شروع کردن
embarked U شروع کردن
embarking U شروع کردن
jump off U شروع حمله
germinated U شروع به رشدکردن
beginning of message U شروع پیام
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
commenced U شروع کردن
beginning of negotiations U شروع مذاکره
commence U شروع کردن
burgeon U شروع برشدکردن
burgeoned U شروع برشدکردن
burgeoning U شروع برشدکردن
burgeons U شروع برشدکردن
firing line U خط شروع تیراندازی
germinate U شروع به رشدکردن
zero U محل شروع
jump off U شروع بحمله
attempts U شروع به جرم
values U نقط ه شروع
value U نقط ه شروع
trig U خط شروع مسابقه
kick off U شروع حمله
tee off U شروع کردن
sorties U شروع حرکت
sortie U شروع حرکت
embark upon U شروع کردن
outbreak U شروع حادثه
outbreaks U شروع حادثه
launch an attack U شروع حمله
began U شروع کرده
alpha U اغاز شروع
alphas U اغاز شروع
valuing U نقط ه شروع
headstart U امتیاز در شروع
hash mark U خط شروع مسابقه
dozy U شروع به فسادکرده
doziest U شروع به فسادکرده
dozier U شروع به فسادکرده
attempting U شروع به جرم
attempted U شروع به جرم
attempt U شروع به جرم
beginning of message U شروع پیغام
initialling U نقط ه شروع
initials U نقط ه شروع
line of departure U خط شروع حمله
starter U شروع کننده
starters U شروع کننده
lis mota U شروع دعوی
incipit U شروع و اغاز
warm start U شروع گرم
resumption U تجدید شروع
start signal U علامت شروع
put in hand U شروع کردن
come to <idiom> U شروع کاری
set in U شروع کردن
start key کلید شروع
set out U شروع بکارکردن
attempted theft U شروع به سرقت
cold start U شروع سرد
start element U عنصر شروع
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
starting block U سکوی شروع
start in <idiom> U شروع کار
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
scratch line U خط شروع مسابقه
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
start of taxt U شروع متن
start of heading U شروع عنوان
rise and shine U شروع بیداری
set about <idiom> U شروع کردن
shove off <idiom> U شروع ،ترک
start bit U بیت شروع
take on <idiom> U شروع به همکاری
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
splash line U خط شروع غواصی
starting gate U دروازه شروع
take up <idiom> U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
streek U شروع کردن
starting platform U سکوی شروع
commencer U شروع کننده
restart U شروع دوباره
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
touch off <idiom> U شروع کاری
restart U شروع مجدد
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
launches U شروع کردن حمله
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
launched U شروع کردن حمله
launch U شروع کردن حمله
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
force U شروع به عمل یا کار
forcing U شروع به عمل یا کار
forces U شروع به عمل یا کار
get set <idiom> U آماده شروع شدن
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
get off the ground <idiom> U شروع خوب داشتن
redone U شروع مجدد از ابتدا
redoing U شروع مجدد از ابتدا
redoes U شروع مجدد از ابتدا
redo U شروع مجدد از ابتدا
thrust line U خط شروع حمله ناگهانی
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
launching U شروع کردن حمله
redid U شروع مجدد از ابتدا
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
open fire U شروع به تیراندازی کردن
tune up U شروع باواز کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
blast off U شروع بپرواز کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
som U شروع پیام essage
d day U روز شروع عملیات
source U نقط ه اصلی یا شروع
track production U شروع تعقیب هدف
set-to U با اشتیاق شروع کردن
set to U با اشتیاق شروع کردن
self-starters U خودبخود شروع شونده
staging area U منطقه شروع عملیات
self-starter U خودبخود شروع شونده
to break into a run U شروع کردن به دویدن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
dday U روز شروع بکاری
launching area U منطقه شروع حمله
to open fire U شروع به اتش کردن
burst advertising U شروع تبلیغات شدید
line haul U کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
to start U شروع کردن به دویدن
do up U شروع بکار کردن
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
Recent search history Forum search
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1it was suggested that an initial application of one or two iterations of the Gauss-Seidel method from a flat voltage estimate would be sufficient to start things off properly.
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
0شرمنده ها من نميخواستم انگليسي صحبت كنم خودت اول شروع كردي
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com